English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 220 (9245 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mean time U زمان متوسط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
mean U مدت زمان متوسط ی که یک قطعه بین دو خرابی کار میکند
mean U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
mean U متوسط زمان که وسیلهای عمل میکند
meaner U مدت زمان متوسط ی که یک قطعه بین دو خرابی کار میکند
meaner U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner U متوسط زمان که وسیلهای عمل میکند
meanest U مدت زمان متوسط ی که یک قطعه بین دو خرابی کار میکند
meanest U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meanest U متوسط زمان که وسیلهای عمل میکند
average U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaged U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averages U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaging U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
failure U متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
failures U متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
actual address U تعداد متوسط بیت دادهای که در یک زمان مشخص ارسال شده اند
mean solar time U زمان متوسط شمسی
mtbf U متوسط زمان که یک قطعه بین دو خرای کار میکند
pitch speed U حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
Other Matches
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
presents U زمان حاضر زمان حال
present U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
presented U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
mean sea level U ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
averages U متوسط
averages U حد متوسط
averaged U حد متوسط
averaging U حد متوسط
medium gravle U شن متوسط
averaged U متوسط
moderate U متوسط
life expectancies U سن متوسط
intermedial U متوسط
moderating U متوسط
moderates U متوسط
moderated U متوسط
mediums U متوسط
life expectancy U سن متوسط
averaging U متوسط
medium U متوسط
meaner U متوسط
modals U متوسط
modal U متوسط
mesne U متوسط
meant U متوسط
mean U متوسط
mediocre U متوسط
intermediate U متوسط
tolerable U متوسط
average U حد متوسط
meanest U متوسط
average limit of ice U حد متوسط یخ
osculant U متوسط
average U متوسط
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
mean chord U وتر متوسط
intermediately U بطور متوسط
sort of U بمیزان متوسط
m.f. U بسامد متوسط
m.f. U فرکانس متوسط
mean stress U خستگی متوسط
halftones U رنگ متوسط
par U میزان متوسط
sort of U بمقدار متوسط
medium U مقدار متوسط
girder bridge U پل بیلی متوسط
secondarily U بطور متوسط
on the a U بطور متوسط
monthly average U متوسط ماهیانه
moderate speed U سرعت متوسط
intermediate pressure U فشار متوسط
middle price U قیمت متوسط
average price U قیمت متوسط
medium wave U موج متوسط
duffer U بازیگر متوسط
intermediate contrast U تغایر متوسط
intermediate high voltage line U خط فشار متوسط
duffers U بازیگر متوسط
halftone U رنگ متوسط
intermediate hurdle U مانع متوسط
intermediate lampholder U سر پیچ متوسط
mean deviation U انحراف متوسط
mean daily U متوسط روزانه
medium frequency U بسامد متوسط
medially U بطورمیانه یا متوسط
medial U میانه متوسط
mean velocity U سرعت متوسط
normal U میانه متوسط
mean variation U تغییر متوسط
mean value U مقدار متوسط
medium U متوسط معتدل
mediums U متوسط معتدل
median gray U خاکستری متوسط
mediums U مقدار متوسط
medium scale U در مقیاس متوسط
medium voltage U ولتاژ متوسط
medium cloud U ابرهای متوسط
medium carbon steel U فولادباکربن متوسط
medium artillery U توپخانه متوسط
true power U توان متوسط
mediterranean sea U بحر متوسط
median income U درامد متوسط
mean time U ساعت متوسط
mediocrity U اندازه متوسط
mean income U درامد متوسط
every Tom, Dick and Harry <idiom> U طبقه متوسط
a medium sized car U یک اتومبیل متوسط
middle class U طبقه متوسط
mid range U برد متوسط
a modest income U درآمدی متوسط
mean life U عمر متوسط
mean price U قیمت متوسط
middle classes U طبقه متوسط
weighted average U متوسط وزنی
subaverage U زیر حد متوسط
mean speed U سرعت متوسط
mean depth U عمق متوسط
midway U متوسط میانجی
average revenue U درامد متوسط
above average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.> U بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
above-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
average cost U هزینه متوسط
average conditions U شرایط متوسط
average payment U پرداخت متوسط
above average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
average product U محصول متوسط
above average <adj.> U بیش از حد متوسط
thins U تیم متوسط
average U میانه متوسط
averages U مقدار متوسط
average product U تولید متوسط
averages U میانه متوسط
average U مقدار متوسط
averaged U مقدار متوسط
average productivity U بازدهی متوسط
averaging U میانه متوسط
thinnest U تیم متوسط
thinners U تیم متوسط
thinned U تیم متوسط
thin U تیم متوسط
above-average <adj.> U بیش از حد متوسط
over-average <adj.> U بیش از حد متوسط
averaging U مقدار متوسط
average return U بازده متوسط
averaged U میانه متوسط
average flow U جریان متوسط
average variable cost U هزینه متوسط
average total cost U هزینه متوسط کل
average value U مقدار متوسط
average yield U بازده متوسط
average input U نهاده متوسط
average voltage U ولتاژ متوسط
averagely U بطور متوسط
middlingly U بطور متوسط
averagly U بطور متوسط
average latency U رکود متوسط
average latency U تاخیر متوسط
average life U عمر متوسط
life expectancy U عمر متوسط
life expectancies U عمر متوسط
average output U محصول متوسط
average expense U هزینه متوسط
average efficiency U بازده متوسط
meanest U میانه متوسط
average depth U عمق متوسط
meaner U میانه متوسط
average speed U سرعت متوسط
average discharge U بده متوسط
average deviation U انحراف متوسط
mean U میانه متوسط
middle-class person U عضو طبقه متوسط
member of the middle class U عضو طبقه متوسط
average net return U بازده خالص متوسط
average U متوسط خسارت در بیمه
average degree of polymerization U درجه متوسط بسپارش
medium scale U نقشه مقیاس متوسط
average productivity U بهره دهی متوسط
average molecular speed U سرعت مولکولی متوسط
average kinetic energy U انرژی متوسط جنبشی
mean U متوسط میانه روی
average fixed cost U هزینه ثابت متوسط
middle sized U دارای اندازه متوسط
average annual precipitation U متوسط بارندگی سالینه
average heading U جهت متوسط مسیر
Recent search history Forum search
1time is prceious it has great
3service times
3service times
3service times
2Once it's downloaded, please run the Kaspersky Malware Scanner software. This might take a moment and involve a few steps.
2In the Introduction to this book the speed of modern computers was cited as countering the need for some of the early work that was done to make best use of the woefully slow and memory-deficient comp
1شما چه زمان به مکتب میرید.
1شما چه زمان به مکتب میرید.
0عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
1 صرفه جویی در زمان
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com